اعدام و بازدارندگی


 کارگردان تئاتر پس از طرح شکایت به اتهام تجاوز در حکم دادرسی قضایی در دادگاه کیفری استان تهران به اعدام محکوم شد.
زنان شجاع و جسوری که در بستر سنتی ، پدرسالار و قربانی نکوه جامعه ایران به رغم همه مصائب نه تنها در برابر خانواده بلکه جامعه و دستگاه قضایی زن ستیز به پا خاستند و شکایت خود را تا مرحله ثبت آن پیش بردند, با انواع توهینها و تحقیرها از خانه ،خانواده پزشکی قانونی تا دادگاه مواجه شدند و پیش بردن طرح چنین شکایاتی برای زنان به مثابه طی یک مسیر پرپیچ و خم و ناهموار میباشد.
این در شرایطی است که هم در عرف و هم در شرع حق مالکیت بدن زنان با عناوینی همچون ناموس و یا غیره به افراد ذکور خانواده سپرده شده است و زنان از حداقل این حقوق بر بدنشان برخوردار نیستند. زنان آزار دیده ای که با وجود تمام این مصائب در دستگاه قضایی ایران با شجاعت تمام طرح شکایت میکنند بدعت گذاران و هموار کنندگان این مسیر احقاق حق پایمال شده برای زنان نسل بعد هم میباشند. تاریخ دستگاه قضایی ایران این روزها در برهه مهمی از تاریخ دادخواهی به سر میبرد تاریخی که بسیاری از فعالان و کنشگران مدنی به خصوص زنان وسایر گروهها برای لغو حکم اعدام تلاشها و کمپینهای زیادی انجام می دهند.
اعلام حکم اعدام برای این کارگردان چه مقدار نقش بازدارنده برای زنان آزاردیده در احقاق حقشان را ایفا میکند؟ آیا این احکام سنگین در دستگاه قضایی ناعادل زنان را از طرح شکایت بر حذر می دارد؟

شاید مهمترین موضوعی که در طرح این مسئله باید در نظر داشت این است که دادخواهی یک حق است یکی از حقوق شهروندی اساسی هر انسان است.نظام قضایی ایران همواره کوشیده است که همچون سد بزرگی پروسه عادلانه دادخواهی را برای احقاق حق با صدور این نوع از احکام مختل کند.زنان و سایر گروههای به حاشیه رانده شده همچنان که روزانه با انواع نابرابریها و تبعیضها دست و پنجه نرم میکنند وقتی در بستر این جامعه دست به افشاگری میزنند و یا در قدمی فراتر با توجه به محدودیتهای موجود در سیستم قضایی با طرح شکایت سعی در احقاق حق خود دارند، با تاکید به مخالفت به حکم اعدام و حمایت از کمپین #نه_به_اعدام باید همزمان از حق دادخواهی خود نیز دفاع کنند.


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مخالفت با اعدام