آخر که شیخ ،شاه توانگر نمیشود!!!

 با عود و عطر ، شهر معطّر نمیشود 


بی ماهِ قرص ، شب که منوّر نمیشود



گیرم که آب ، شسته همه ردِّ خونِ خلق


در قحطیِ زمانه مکرّر نمیشود



گفتی زِ باغِ سبز ، ولی کو نشانه ای


با بوته ذهنِ ما که مصوّر نمیشود



لب تشنه ایم ، حسرت یک جامی از شراب


مستی زِ دور دیدنِ ساغر نمیشود



آئینِ عشق ، صلح و وفا بود و بندگی


سالک به کیشِ حق که ستمگر نمیشود



فرمود حق که اشرفِ مخلوقِ من تویی


امّا بشر که خوار و محقّر نمیشود



کو آن کرامتی که نَهَم سر به اندرون


موسی که بی عصای پیمبر نمیشود



در وادیِ طلب همگی در کفِ فنا


آخر که شیخ ، شاهِ توانگر نمیشود



بر رویِ گنج خفته و دنبالِ لقمه ایم


با وعده هایِ پوچ که شب سر نمیشود



چنگیز اگر شکست صفوفِ عدویِ خویش


بی صدقِ پادشه که مظفّر نمیشود



" دلدار " کور سویِ عدالت اگر که بود


بعثی یِ بی وجود برادر نمیشود



#امیراسکندری 



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مخالفت با اعدام

صدور حکم اعدام برای توماج صالحی؛ آمریکا اقدام قوه قضائیه ایران را محکوم کرد